گرامیداشت روز جهانی زبان مادری

ساخت وبلاگ

دکتر محرم رضایتی کیشه‌خاله

خوشامد می‌گویم خدمت عزیزان و حضار گرامی و تشکر می‌کنم از عوامل اجرایی پژوهشکدة گیلانشناسی و دست‌اندرکاران این ویژه‌برنامه، بویژه جناب دکتر رنجبر و دکتر شایسته که برگزاری این برنامه را تدارک دیدند. دوست داشتم که جلسه به صورت میزگرد و در قالب پرسش و پاسخ برگزار می‌شد، ولی گویا برنامه‌ریزی به صورتی است که مطالبی را خدمت شما عرض بکنم. با این حال اگر زمان اجازه دهد، می‌توانم پاسخگوی برخی پرسش‌های احتمالی شما هم باشم.

بحث ما زبان مادری است. قبل از ورود به زبان مادری، ابتدا شِمایی کلی از قلمرو جغرافیای زبان‌های ایرانی را مطرح می‌کنم که به مراتب گسترده‌تر از آن چیزی است که در جغرافیای سیاسی ایرانِ امروز تداول دارند. شرقی‌ترینش زبان‌ سریکالی است در ترکستان چین، غربی‌ترینش زبان زازا یا دیملی است در شرق آناتولی (ترکیه). شمالی‌ترینش زبان آسی است در قفقاز، در منطقه‌ای میان روسیه و گرجستان و جنوبی‌ترینش هم زبان کمزاری است در شبه‌جزیرة مسندم عمان.

در این حوزة وسیع زبان‌های ایرانی رواج دارند. شمار این زبان‌ها بسیار زیاد است. بطوری‌که با گونه‌ها و گویش‌های مختلفش از صدها زبان تجاوز می‌کند. در بین این زبان‌ها، زبان فارسی که در اصل لهجه‌ای از فارسی میانه (پهلوی) بوده و از نظر تاریخی به فارسی باستان می‌رسد، این بخت و اقبال را پیدا کرد که در قرون اولیة اسلامی به‌تدریج به عنوان زبان رسمی و ملی ایرانیان قرار بگیرد. البته با چند گونة مختلف: یکی گونة ایرانی، دوم گونة تاجیکی و سوم گونة افغانی. اغلب گونه‌های زبانی که در این گسترة بسیار وسیع رایج‌اند، از نظر زبانشناسی زبان‌اند، اما با ملاحظات سیاسی و اجتماعی خاص که بیشتر از طرف جامعه‌شناسان و سیاستمداران مطرح است، با نام مجعول گویش معرفی شده‌اند و این اصطلاح امروزه در مجامع زبانشناسی نیز کم‌کم با ملاحظاتی رایج شده است. از جملة اینها گیلکی، تالشی، تاتی، تبری، کردی بلوچی و غیره را می‌توانیم نام ببریم. همة این‌ها درحقیقت زبان‌اند و در تعریف زبان قرار دارند. منتهی ویژگی‌های مشترکی خانوادة زبان‌های ایرانی را با یکدیگر مرتبط می‌کند که این‌ها را به عنوان زبان‌های آریایی یا ایرانی می‌شناسند. البته در کنار این اشتراکات، هریک از زبان‌های ایرانی از نظر تاریخی تحولات جداگانه‌ای را پیدا کرده که آنها را از نظر آوایی، واژگانی، نحوی و معنایی از همدیگر متمایز ساخته است.

این، بخشی از عرایض بنده بود که به صورت مقدمه عرض کردم. چون فرصت اندک است، ناچار چکیده می‌گویم تا به دیگر عرایض خود که بحث اصلی ماست، برسم. وقتی صحبت از زبان مادری می‌کنیم، این عنوان، یعنی زبان مادری، اصطلاح جدیدی است. در فرهنگنامه‌های سنتی ما به آن نپرداخته‌اند. حتی در لغت‌نامة دهخدا، مدخلی تحت عنوان زبان مادری ذکر نشده است. وقتی صحبت از زبان مادری می‌کنیم، همیشه یک مفهوم ثابت و مشخصی اراده نمی‌کنیم. گاه از زبان مادری تعبیر می‌کنند به زبان نخست؛ یعنی زبان اول، در مقابل زبان دوم می‌شود زبان مادری. در روزگار ما یک فرد ممکن است به چند زبان همزمان تکلم بکند. زبانی که در دوران کودکی می‌آموزد و از نظر تاریخی و کاربرد مقدم بر دیگر زبان‌های اوست، به‌ آن زبانِ اول یا نخست می‌گویند که زبان لالایی‌ها و نوازش‌ها، زبان قصه‌ها و خاطره‌ها، زبان مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها، زبان بازی‌ها و گفتگوهای کودکانه است. زبانی که بعداً می‌آموزد، می‌شود زبان دوم که ممکن است بیش از یک زبان باشد. در این صورت، به آن شخص، چندزبانه می‌گوییم. اغلب ما ایرانی‌ها چندزبانه‌ایم. گاه از زبان مادری زبان اصلی را اراده می‌کنند که در برابر زبان رسمی قرار می‌گیرد. زبان رسمی زبانی است که به صورت قانونی در یک کشور یا منطقه‌ای از آن و گاه در چند کشور، از بین زبان‌های رایج انتخاب می‌شود که جغرافیای آن بزرگتر از زبان اصلی یا مادری است. تعبیر دیگری هم از زبان مادری وجود دارد که به آن زبان قومی یا بومی و یا محلی می‌گویند. در این صورت، در برابر زبان ملی قرار می‌گیرد. زبان ملی زبان بین‌الاقوام است که به آن زبان میانجی یا مشترک هم می‌گویند. زبان معیار و استاندارد هم گفته می‌شود.

از زبان مادری هر تعبیری داشته باشیم، دربارة ضرورت حفظ و ماندگاری آن در دوران اخیر، گفتگوها و دیدگاه‌هایی بین خودِ مردم از یک طرف، و مسؤولان و مدیران فرهنگی از طرف دیگر وجود دارد. طبق پیش‌بینی یونسکو تا سال 2050 شمار زیادی از زبان‌های بومی و محلی از بین خواهند رفت. البته شرایط و قراین و شواهد ملموس، این پیش‌بینی را تا حدود زیادی تأیید می‌کنند. اگر به دور و برمان هم نگاه کنیم آثار فروپاشی و فراموشی زبان‌های بومی را بوضوح می‌بینیم. منتهی باید دید که در برابر این تحولات، وظیفة دولتمردان و اهل زبان چیست. به زعم برخی از صاحب‌نظران، متکفل حفظ و ماندگاری زبان‌های محلی، مردم‌اند نه دولت‌ها. اما حقیقت آن است که هم مردم و هم دولت‌ها در نابودی و مرگ زودرس زبان‌های قومی نقش دارند، همچنان‌که در ماندگاری و پایداری آنها هم اثرگذارند. باید دید حفظ زبان‌های بومی چه فایده و اهمیتی دارد.

از طرفی روزگار ما عصر مدرنیته و یکنواختی و یکرنگی است. دولت‌ها هم بدشان نمی‌آید برای تمرکز و استیلای بهتر و بیشتر، بر وحدت زبانی و فرهنگی گرایش داشته باشند. چون مقصود عاجل آنها تأمین می‌شود. تأسف‌بارتر این است که بخش زیادی از جوانان و نسل جدید جامعة روشنفکری ما تکثر زبانی و فرهنگی را برنمی‌تابند و به رسمیت نمی‌شناسند و آن را مانع پیشرفت تلقی می‌کنند. به نظر آنها برای رسیدن به کمال باید از زنجیر سنت‌ها و رنگ‌ها آزاد و رها شویم. فرقی نمی‌کند این رنگ و سنت، چه باشد! طبیعی باشد یا قراردادی. اجتماعی باشد یا فرهنگی.

تنوع زبان‌ها و فرهنگ‌ها، مثل تنوع گیاهان و محیط زیست ضمن آنکه امری طبیعی است، دلپذیر است. همچنانکه تخریب محیط زیست و دستکاری تنوعات آن، آثار زیانباری در پی دارد، از بین بردن مظاهر و تنوعات فرهنگی و زبانی نیز مخرب است. اگر مدیران فرهنگی سطح کلان ما در حفظ تنوعات فرهنگی از جمله زبان مادریِ اقوام ایرانی نکوشند و برنامه‌ریزی نکنند، و یا زبان اقوام را با این فرض که ممکن است معارض زبان فارسی و وحدت ملی باشند، نادیده بگیرند، آن‌وقت باید فاتحة زبان‌های مادری را خواند. زبان اقوام معارض زبان ملی نیست، مکمل آن است.

فارسی هم زبان رسمی ما ایرانیان است و هم زبان ملی ما. درحقیقت زبان میانجی و بین‌الاقوام است. در گذشته به آن پارسی دری می‌گفتند. این زبان به هیچ قومی از اقوام امروز ایران اختصاص ندارد. درمورد خاستگاه اولیة آن بین محققان اختلاف‌نظر است. غالبا آن را از لهجه‌های فارسی میانه (پهلوی) و برخی نیز پارتی دانسته‌اند. صرف‌نظر از خاستگاه، رواج و شهرت اولیة آن در دورة اسلامی، از شرق خراسان بزرگ شروع، و با همت امیران ایرانی‌نژاد صفاری و سامانی بتدریج به عرصة شعر و ادب و هنر کشیده شد. سپس با استقبال و پشتیبانی نویسندگان و شعرا و دانشمندان از همة اقوام ایرانی، از خراسانی و گیلک و تالش و کرد و آذری و تبری و لُر و بلوچ و ... به رشد و بالندگی رسید و به عنوان زبان فرهنگی و هنری جامعة ایرانی در کنار زبان عربی که زبان علمی آن روزگار بود، قرار گرفت. خوشبختانه این زبان از حوادث تاریخی نه‌تنها تضعیف نشد، بلکه با درایت اقوام ایرانی تهدیدها را پشت سر گذاشت و روزبروز تقویت و شکوفا شد و رسید به درجه‌ای که الان می‌بینید. اکنون زبان فارسی گنجینه‌ای از واژگان، اصطلاحات، ترکیبات، تعبیرات، استعاره‌ها، کنایه‌ها، مثل‌ها و امکانات دیگر است. این توفیق را پیدا کرده زبان علمی نیز باشد. این قدرت و توانایی زبان فارسی حاصل قرن‌ها تجربه و کوشش اقوام ایرانی در گوشه‌گوشة این سرزمین پهناور است. بنابراین نمی‌توانیم زبان فارسی را برای قومی خاص مصادره کنیم. حتی زبان خاص تهرانی هم نیست. اولا تهران تاریخ چندانی ندارد. پیش از آن، زبان فارسی وجود داشت، ثانیا تا صدو چند سال پیش، تهران چند محلة جدا از هم بود که در بخش شمالی‌ا‌ش زبان شمیرانی و تجریشی رواج داشته که در ذیل زبان شهمیرزادی و مازندرانی قابل تعریف است. در بخش جنوبی‌اش که ری بود، زبان رازی متداول بود که به اصطلاح مرتبط است با لهجه‌های مرکزی ایران. در بخش غربی‌ا‌ش هم زبان تاتی صحبت می‌شد. بعدها با مهاجرت اقوام دیگر ‌به تهران و پیوستن محله‌ها به یکدیگر، از آمیزش گونه‌های مختلف زبانی، لهجه‌ای نوپدید به نام «تهرانی» بوجود آمد. بنابراین زبان فارسی زبان همة اقوام ایرانی است و به همه مربوط است.

حالا می‌رسیم به زبان مادری. زبان اقوام خیلی اهمیت دارد. به‌خاطر اینکه آینة تنوع فرهنگی و تاریخی ملت ایران است و این تنوعات یک امر طبیعی است و اگر بخواهیم آن را از بین ببریم مثل این می‌ماند که همه یک پوشش داشته باشیم، یک رنگ و یک نماد انتخاب کنیم. از آن بالاتر مثل هم باشیم، مثل هم بیندیشیم، چون می‌خواهیم یکسان باشیم. بدیهی است که این نوع یکرنگی نه درست است و نه پسندیده. وحدت در عین کثرت معنی پیدا می‌کند و کل از اجزا ساخته می‌شود. اگر کثرت و اجزا را نفی کنیم، چیزی باقی نمی‌ماند تا وحدتی حاصل شود. زبان فارسی که این‌همه قدرت پیدا کرده، در خلأ به دست نیاورده است. بخشی از توانایی‌های آن از طریق دادوستد با زبان‌های عربی، ترکی، اروپایی، بویژه زبان‌های اقوام ایرانی فراهم آمده است. واژگان عربی و ترکی و اروپایی چون ساخت جداگانه‌ای دارند، مشخص است. اما واژگان زبان‌های ایرانی به خاطر ریشة مشترک، غالبا در زبان فارسی برجسته نیستند. زبان فارسی از نظر تاریخی هم از زبان‌های ایرانی متأثر بوده، و هم بر آنها تأثیر گذاشته است. منتهی به عنوان زبان غالب اثرگذاری‌اش بیشتر بوده تا اثرپذیری.

از زبان مادری چه انتظاراتی داریم. آیا ما اقوام جمع شدیم که زبان مادری خودمان را آن‌قدر ارتقا بدهیم که هم‌سطح زبان رسمی، ملی و معیار و استاندارد که فارسی است، قرار بگیرد؟ چنین توقعی از زبان اقوام نمی‌رود. زبان مادری هیچ‌یک از اقوام ایرانی نه توانایی زبان فارسی را دارد، و نه امکان معارضه و مقابله با آن را. بنابراین نمی‌توانند از نظر امکانات، شرایط، تسهیلات و توانایی‌ها چنان خودشان را برکشند تا هم‌عرض زبان فارسی بایستند. نهایت آرزوی ما اقوام ایرانی آن است که پیش‌بینی سال 2050 حداقل دربارة زبان‌های ایرانی محقق نشود تا این مواریث کهن و تاریخی از بین نروند و همچنان به حیات خود ادامه دهند. به تعبیری دیگر، می‌خواهیم وضعیت موجود همچنان حفظ شود. البته این خود توفیقی بزرگ است برای زبان‌های ایرانی. بدیهی است که حفظ شرایط موجود، برنامه‌ریزی می‌خواهد، همت می‌خواهد، علاقه می‌خواهد. از آنجا که اغلب زبان‌های ایرانی، صورت نوشتاری ندارند، بهترین راه حفظ آنها، علاوه‌بر سخن‌گفتن، ثبت و ضبط کردن و به کتابت درآوردن آنهاست. معلوم نیست در گسترة جغرافیای فرهنگی ایران، پانصد تا هزار سال پیش چه زبان‌هایی وجود داشته که بعدا از بین رفته‌اند. اطلاعات ما براساس اسناد موجود بسیار اندک است. بنابراین، علاقه‌مندان به زبان مادری تا آنجا که می‌توانند باید زبان مادری را در قالب شعر، داستان، ضرب‌المثل، موسیقی، برنامه‌های رادیویی، تلویزیونی، آموزش به کودکان حفظ کنند. تألیف فرهنگنامه‌ها، بویژه فرهنگ‌های تطبیقی و تاریخی، علاوه‌بر آرشیوسازی، در ریشه‌شناسی زبان‌های ایرانی بسیار کارگشاست. پژوهش‌ها و مطالعات زبانشناسی با رویکردهای مختلف هم جای خود دارد. از مدیران صداوسیما انتظار داریم امکانات خودشان را بیشتر در تقویت فرهنگ و زبان اقوام قرار دهند.

وقتی صحبت از تقویت زبان مادری می‌کنیم، هدف توسعة ارضی و گسترش قلمرو آن نیست. آیا زبان گیلگی و تالشی می‌خواهند حوزة جغرافیایی خود را به سراسر استان‌های همجوار، مثلا مازندران و آذربایجان و غیره بکشانند؟ البته که خیر. گیلکی و تالشی می‌خواهند در همین فضا موقعیت خود را حفظ کنند و سالم بمانند. دیگر زبان‌های ایرانی هم همین‌طور. هیچ‌یک از این‌ها نمی‌خواهند به حریم زبان دیگری تعدی و تجاوز کنند. گروهی در تعامل با زبان مادری دچار افراط و تفریط هستند. نشانه‌های آن را در فضاهای مجازی آشکارا می‌بینیم. برخی از آنها اساسا با زبان مادری میانة خوبی ندارند. به نظرشان زبان فارسی جای همة آنها را پر می‌کند. اما برخی دیگر توقع دارند زبان مادریِ اقوام، هماورد زبان فارسی در تمام زمینه‌ها باشد. ترجمة قرآن به زبان تاتی، ترجمة شاهنامه به زبان تالشی کوشش‌هایی از این دست است. ضمن احترام به این تلاش‌ها، انجام آنها را خالی از خلل نمی‌دانم. واژه‌ها، اصطلاحات و ترکیباتی در این نوع آثار هست که بسیاری از آنها در زبان اقوام معادلی ندارند. بناچار باید برایشان واژه‌سازی کرد چنانکه مترجمان نخستین قرآن به زبان فارسی کردند. حال سؤال اینجاست آیا با امکانات محدود واژه‌سازی در زبان اقوام، هرکسی اهلیت وضع واژگان جدید را دارد؟ آیا جامعة فرهنگی اقوام، آن واژگان تازه را می‌فهمد و یا می‌پذیرد؟ اگر زبان فارسی در این راه توفیقی به دست آورده، نتیجة ده‌ها بلکه صدها سال تجربة متخصصان فن بوده است. بنابراین اگر قرار است در زبان اقوام به دنبال ترجمه برویم، بهتر است از داستان‌ها که زبانی ساده دارند، شروع کنیم. رفتن به سراغ قله‌ها هرچند آرمانی است، جز تحمل سختی و ناکامی رهاوردی ندارد.

نمونة دیگر برگردان عناوین ادارات، مراکز، سازمان‌ها، بانک‌ها، انجمن‌ها و دیگر اماکن دولتی و خصوصی رایج و متعارف، مطابق الگوهای نحوی گیلکی و تالشی و دیگر زبان‌های اقوام است. این عنوان‌ها آن‌قدر شهرت پیدا کرده‌اند که در حکم اسم خاص تلقی می‌شوند. مثلا ترجمه و معادل‌سازی «ادارة ثبت احوال»، «مرکز آموزش عالی»، «سازمان بازنشستگی»، «بانک ملی»، «انجمن زبانشناسی ایران» و ده‌ها عنوان دیگر به زبان گیلکی و تالشی نه‌تنها ضرورتی ندارد، بلکه بیفایده و حتی طنزآمیز است. استفاده از زبان مادری در حوزة فرهنگ و هنر و ادبیات در قالب‌های مختلف آن، در بازآفرینی امکانات و ظرایف این زبان‌ها بسیار اهمیت دارد. بنابراین، نباید توانایی‌ها، امکانات و قابلیت‌های زبان اقوام را در جاهایی هزینه کنیم که متضمن فایده نیست و آن را بارور نمی‌کند. از طرفی ثبت و آرشیوسازی واژه‌ها، اصطلاحات و ترکیبات زبان اقوام در قالب فرهنگنامه‌ها بسیار ارزشمند است و این کار نباید معوق بماند. چون با رشد صنعت و تکنولوژی بسیاری از مشاغل سنتی ما در حال تعطیل شدن است. وقتی حرفه و صنعتی از بین می‌رود، معمولا واژه‌ها، اصطلاحات و تعبیرات مرتبط با آنها نیز کم‌کم در اذهان منسوخ می‌شوند. فرهنگ‌نویسی برای زبان اقوام، علاوه‌بر ضرورت زبانشناسی و ادبی، در مطالعات فرهنگی، جامعه‌شناختی و مردم‌شناسی هم بسیار مهم است.

از اینکه چند نفر از دانشجویان کلاس خودم را در این جلسه می‌بینم، خیلی خوشحالم. معمولاً در کلاس‌ها به دانشجویان سفارش می‌کنم که زبان مادری را فراموش نکنند. زبان مادری موجود زنده‌‌ای است که هزاران سال عمر دارد. آن را زنده بگور نکنیم. گاه تأسف می‌خورم از پاسخ دانشجویانی که می‌گویند زبان گیلکی یا تالشی حالیمان می‌شود اما نمی‌توانیم حرف بزنیم. امروزه در بسیاری از مراکز دانشگاهی خارج از کشور، در اروپا، آمریکا، شرق دور که به زعم جوانان ما مهد مدنیت امروز و مدرنیته هستند، کرسی‌های ایران‌شناسی دایر است. غالبا در آن کرسی‌ها، آموزش زبان‌های ایرانی و مطالعه و تحقیق دربارة آنها انجام می‌شود. چرا ما خودمان را دست‌کم می‌گیریم و خودکم‌بینی داریم! انتظارمان از دولت این است که امکان آموزش برخی از زبان‌های ایرانی حداقل در سطح مدارس ابتدایی فراهم شود تا حلقة ارتباط خانوادة زبان‌های ایرانی با یکدیگر بیشتر تقویت شود. صداوسیمای مراکز استان‌ها می‌توانند با افزایش برنامه‌های خود به زبان‌های محلی، در ترویج و ماندگاری آنها نقش مؤثر داشته باشند. برپایی چنین همایش‌ها هم قطعا اثرگذار است.

به جرأت می‌توانم بگویم که پژوهشگران گیلانی در دهه‌های اخیر تلاش‌های فراوانی در معرفی فرهنگ و زبان مادری کرده و گام‌های استواری در زمینه‌های مختلف برداشته‌اند. در استان گیلان جراید و نشریاتی داریم که به صورت مستمر به زبان گیلکی و تالشی، مطالب منتشر می‌کنند. انتشاراتی داریم که بیشتر در حوزة نشر آثار فرهنگیِ گیلان فعالیت دارند. کتاب‌ها و مقاله‌های زیادی پیرامون زبان گیلکی و تالشی نوشته شده‌اند و همایش‌های متعدد ملی و بین‌المللی در پاسداشت این زبان‌ها برگزار شده است که جای تقدیر دارد. حدود 5 سال پیش گروهی از پژوهشگران تالش در همین پژوهشکده جمع شدند و پس از ماه‌ها تلاش و رایزنی موفق شدند شیوه‌نامه‌ای را تحت عنوان «همواج» (الفبا و دستور خط تالشی) تدوین کنند تا براساس آن شیوة نگارش متون تالشی را یکدست و منسجم کنند. خوشبختانه این حرکت پسندیده با استقبال زیادی همراه بوده، بطوریکه اغلب پژوهشگران تالش‌زبان مطابق این شیوه‌نامه آثار خودشان را تنظیم و منتشر کرده‌اند که به قرار مسموع، شمار آنها بالغ‌بر 25 اثر است. دوستان گیلک‌زبان ما هم در این زمینه گام‌های شایسته‌ای برداشته‌اند. تا آنجاکه اطلاع دارم تدوین شیوه‌نامة نگارش متون گیلکی با نام «گیله‌خط» در مراحل پایانی کار قرار دارد. برای این عزیزان آرزوی توفیق دارم.

زبان اقوام در گشودن برخی ابهامات زبان ملی به پژوهشگران کمک می‌کند. چنانکه می‌دانیم ترکیبات نسبت به مفردات (کلمات ساده) پایدارترند و عناصر کهن در قالب آنها بیشتر دوام می‌آورد. مثلا کلماتی مثل «داوطلب»، «دشمن»، «گلاویز»، «سراسیمه»، «کدبانو»، «سهمگین» که امروزه ساده به نظر می‌رسند، درحقیقت از دو جزء درست شده‌اند که یک جزء آنها یعنی «داو»، «دُش»، «گَل»، «آسیمه»، «کد» و «سهم» در زبان فارسی امروز کاربردی ندارند. کلماتی مثل «گَل و گشاد» و «فت و فراوان» که امروزه به آنها ترکیبات اتباعی می‌گویند، از این قبیل‌اند. جزء اول این ترکیبات یعنی «گَل» و «فَت» در زبان فارسی شناخته‌شده نیست و در هیچ‌یک از فرهنگ‌ها و لغت‌نامه‌های فارسی به معنی موردنظر ثبت نشده‌‌اند. از همین روی آن دو را «الفاظ مهمل» یا بی‌معنی قلمداد کرده‌اند. البته «گَل» به معنی «گلو و گردن» در «گلاویز» ارتباطی به این ترکیب ندارد. ابهام این ترکیبات را می‌توانیم با مراجعه به فرهنگ‌نامه‌های تالشی و تاتی برطرف کنیم. در تالشی و تاتی به فاصلة میان دو پا که یک گام است، «گَل» می‌گویند. «گَلچه/غلچه» (کشالة ران) و «گَله‌مینه» (میان دو ران) در تالشی مرکزی کاربرد دارند. «فَت» نیز به صورت «fәt» در تالشی و تاتی به معنی «پُر و فراوان» به کار می‌رود. بنابراین اجزای «گَل و گشاد» و «فت و فراوان» با هم مترادف‌اند و هیچ‌یک مهمل نیستند. این ترکیبات را محض نمونه آوردم وگرنه موارد بیشتر است. خلاصة عرضم این است که مطالعة زبان اقوام با رویکردهای مختلف می‌تواند در گشودن بسیاری از ابهامات فرهنگ و زبان فارسی امروز راهگشا باشد و از این نظر منابع ارزشمندی هستند.

دربارة زبان مادری نکتة دیگری هم می‌گویم و عرایضم را خاتمه ‌می‌دهم. برخی از پژوهشگران قومی براساس زبان فارسی که در کنار لهجه‌های مختلف، یک گونة معیار و استاندارد دارد، دوست دارند در بین لهجه‌ها و گونه‌های رایج زبان‌های اقوام، از جمله گیلکی و تالشی نیز یک گونه را به عنوان زبان معیار و استاندارد معرفی کنند تا فعالیت‌های فرهنگی و هنری در قالب آن صورت بگیرد. به نظر بنده شرایط زبان فارسی و ضرورت معیارسازی در آن قابل تعمیم به زبان‌های اقوام نیست. اگر معیارسازی به صورت طبیعی و به مرور زمان صورت بگیرد، اشکالی ندارد. دستکاری اصحاب قدرت و برنامه‌ریزی در این زمینه، یقینا با تبعات فرهنگی و اجتماعی زیانباری همراه خواهد بود و چه بسا موجب از بین رفتن دیگر گونه‌ها شود. از طرفی گونه‌ها و لهجه‌های گیلکی و تالشی هیچ‌یک بر دیگری از نظر زبانشناسی برتری ندارند. هرچند برخی براثر تداخل‌های زبانی، بیشتر در معرض تحول قرار گرفته‌اند ولی اصالت‌ها و ویژگی‌های تاریخی کم‌وبیش در همة آنها به نحوی پراکنده است. البته اظهار نظر دقیق در این مورد به مطالعات میدانی، تطبیقی و تاریخی گسترده نیازمند است. بنابراین، معیارسازی در زبان‌های اقوام نه اقدامی سنجیده است، و نه ضروری. در گیلکی و تالشی بیش از ده‌ها گونة زبانی داریم که چون حلقه‌های به هم پیوستة یک زنجیر با یکدیگر مرتبط‌اند. مفقود شدن هر حلقه، ضمن گسستگی این زنجیر، بخشی از اطلاعات زبانی ما را از بین می‌برد. پس بهتر است که زبان‌های اقوام را با این تنوعات لهجه‌ای و به همین صورتی که هست، دست‌نخورده نگه داریم.

عرایضم به درازا کشید. سخن درمورد زبان مادری زیاد است. نمی‌شود در این فرصت محدود بیان کرد. وقت را می‌سپارم به سایر دوستان تا اشعار و موسیقی و دیگر برنامه‌های خودشان را اجرا بکنند. از اینکه لطف کردید و به سخنان ناچیز بنده گوش فرادادید از شما سپاسگزارم و بابت تصدیع اوقات عذرخواهی می‌کنم.

متن مصاحبه گیلان مصور با دکتر فرزاد بختیاری درخصوص «الفبا و دستور خط تالشی و تاتی»...
ما را در سایت متن مصاحبه گیلان مصور با دکتر فرزاد بختیاری درخصوص «الفبا و دستور خط تالشی و تاتی» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golbang1 بازدید : 90 تاريخ : جمعه 26 اسفند 1401 ساعت: 16:07