لطفاً به عنوان پرسش نخست خودتان را برای خوانندگان ماهنامة تالش معرفی کنید.
سخنم را با یاد و نام خدا آغاز میکنم. خدایی هستیبخش، خدای مهربانیها، خدای حکیم و دانا که به ما نعمت وجود بخشید. جان در کالبد ما دمید، زبان در کام ما نهاد، درِ روزی به سوی ما گشود، کسوت سلامت بر تنمان پوشاند، تاریکی جهل از خاطرمان زدود، نور ایمان بر دلمان تافت، تسبیح خود بر زبان ما جاری ساخت، ابر و باد و مه و خورشید و فلک مسخرمان گردانید تا شکر نعمت ادا کنیم، اورا بستاییم و به معرفت کمال و کمال معرفت نائل شویم.
بنده محرم رضایتی کیشهخالهام، فرزند شادروان خانقلی. در اردیبهشتماه سال 1341 هجری شمسی در روستای حوریانِ پایین، از توابع دهستان دیناچال، وابسته به بخش پرهسر، در یک خانوادة روستایی و کشاورز دیده به جهان گشودم. هرچند تاریخ تولد من براساس شناسنامه دی ماه سال 1340 است. نیاکان من همه اهل کیشهخاله بودند. پدربزرگم در دوران جوانی از کیشهخاله به حوریان آمد، ملکی خرید و در آنجا رحل سکونت افکند.
مقاطع مختلف تحصیلات خود را در کجاها گذراندهاید؟
دوران دبستان و راهنمایی را در مدرسة کوروش دیناچال، و دبیرستان را در مدرسة محمدرضا شاه پهلوی رضوانشهر که بعداً بدیعزادگان شد، تحصیل کردم. رشتة دبیرستانی من فرهنگ و ادب بود. در دورة ابتدایی شاگرد تنبلی بودم چنانکه به زحمت، و گاه با لطف و رحمت معلمان نمرة قبولی میگرفتم. در مقطع راهنمایی وضعیت تحصیلیام تا حدودی بهبود یافت و رتبة متوسط داشتم. اما در دورة دبیرستان وضعیتم کلاً دگرگون شد، شیرینی درس را بیشتر و بهتر احساس کردم چنانکه در طول این دوره شاگرد ممتاز کلاس بودم. در خردادماه 1359 این دوره را پشت سر گذاشتم و در آذرماه همان سال به خدمت سربازی اعزام شدم و عمدتاً در مناطق جنگی جنوب ایران (خوزستان) خدمت کردم. پس از پایان سربازی، در پاییز 1362 به مدت سه ماه افتخار آموزگاری مقطع ابتدایی در ییلاق «لتوم»، از مناطق ییلاقی پرهسر، نصیبم شد. آه چه دورة خاطرهانگیزی بود! معلمی را خیلی دوست داشتم. یادم هست شبِ پیش از نخستین تجربة آموزگاری، چقدر برایم دراز بود، از شادی تا صبح خوابم نگرفت! با بازگشایی دانشگاهها در بهمنماه همان سال، در رشتة کارشناسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گیلان پذیرفته شدم و در تیرماه 1366، با کسب رتبة نخست این دوره را پشت سر گذاشتم. البته سال آخر کارشناسی و یک سال بعد از آن، یکبار دیگر به افتخار معلمی در دبیرستانهای رضوانشهر و پرهسر نائل شدم. بهمن 1367 در دورة کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه شهید چمران اهواز به عنوان بورسیة وزارت فرهنگ و آموزش عالی پذیرفته شدم. در اواخر سال 1370 در دانشگاه گیلان با مرتبة مربی استخدام گردیدم. پس از چند سال خدمت در دانشگاه گیلان، سال 1375 در دکتری رشتة زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران قبول شدم و در خردادماه 1380 این دوره را با موفقیت سپری کردم. اکنون در دانشگاه گیلان با 25 سال سابقة تدریس و تحقیق در خدمت دانشجویان گرامی هستم.
تا آنجا که میدانم پایاننامة یک یا دو دوره از تحصیلات شما مرتبط با تالش و زبان تالشی بوده است. چه شد که این موضوع را انتخاب کردید و چرا پس از آن، کار بر روی زبان تالشی به یکی از دغدغههای علمی شما تبدیل شد؟
درست میفرمایید. در دورة کارشناسی ارشد شاگردی استادان بزرگواری از جمله دکتر تقی وحیدیان کامیار نصیبم شد. ایشان زبانشناس بودند. به راهنمایی او پایاننامة خودم را در حوزة زبان تالشی انتخاب کردم. البته ناگفته نماند در دورة کارشناسی به برکتِ هدایت و افاضات استادان بزرگی چون احمد سمیعی گیلانی و دکتر شمیس شریکامین، با مبانی پژوهشهای زبانی مقداری آشنایی پیدا کرده و زمینههایی داشتم. با مطالعة زبانهای ایرانی پیش از اسلام، کمکم وارد حوزهای شدم که مرا دلبستة خود ساخت. زیرا هرچه بیشتر در متون و زبانهای ایرانی میانه و باستانی تحقیق کردم، ارتباط زبان تالشی را در حوزههای مختلف دستوری با آنها بیشتر دیدم، چنانکه در موارد زیادی بسیار وثیق و محکم مینمود. این امر برایم جالب و جذاب بود و علاقهام را در پیگیری مطالعات در این حوزه افزونتر میساخت. به همین جهت پایاننامة دورة کارشناسی ارشد خودم را به «توصیف زبان تالشی» (گویش پرهسری) اختصاص دادم. البته باید بگویم که این تحقیق، صرفاَ صبغة توصیفی دارد و مسائل تاریخی زبان تالشی در آن به دلایلی مد نظر قرار نگرفته است. همین کار اولیه بهانهای شد تا مطالعاتم را در قلمرو مسائل تاریخی زبان فارسی و دیگر زبانهای ایرانی، بویژه زبان تالشی بیشتر متمرکز کنم. به نظر من زبان تالشی و دیگر زبانها و گویشهای ایرانی میراث معنوی و گنجینههای زندهای هستند که زنجیرة حیات معنوی و هویت فرهنگی امروز ما را به تاریخ و هویت دیرین ما پیوند میزنند. اگر فرهنگ غنی و کهنسال ایرانی را به مثابه پیکری استوار و تنومند در نظر بگیریم، زبانها اعضا و جوارح این پیکرند. با خاموش شدن هریک از آنها درحقیقت، بخشی از توانایی فرهنگ ایرانی از بین میرود. ز طرفی دیگر، توجه و پاسداشت این زبانها چون دیواری حصین و استوار، زبان ملی و رسمی ما، یعنی زبان فارسی را از گزند تعرضات زبانی و فرازبانی، بیشتر محافظت میکنند. چون مجموعة این زبانها تبار و نیای مشترک دارند و همعرض و مکمل یکدیگرند. اگر آسیب روزگار یکی از آنها را به درد آورد، مطمئناً برای دیگر زبانها قراری نمیماند هرچند نامش زبان فارسی باشد.
چه تعداد از آثارتان در قالب کتاب و مقاله و سخنرانی در ایران و خارج از ایران منتشر شده است؟ (با ذکر نام کتابها و در صورت امکان تفکیک تعداد مقالات و سخنرانیها)
برخی از فعالیتهای پژوهشی بنده در قالب کتاب، بخشی در شکل مقاله و بعضی نیز به صورت سخنرانی است. سیاستگذاریهای نادرست وزارت علوم، تحقیقات و فناوری عملاً موجب شده که اعضای هیأت علمی دانشگاهها بطور ناخواسته بنابر ملاحظاتی از جمله، امتیازات ترفیع، گرنت، ارتقا، تبدیل وضعیت و ... رویکردهای پژوهشی خود را بیشتر به سوی انتشار مقالات علمی در نشریات معتبر سوق دهند تا چاپ کتاب. گاه امتیاز یک مقالة علمی از یک کتاب بیشتر است. بنده نیز کموبیش متأثر از این روند بوده، و کمتر به چاپ کتاب اهتمام کردهام. اما کارنامة پژوهشی اینجانب: الف- کتابها: 1- تحقیق در رسالة قشیریه، که رسالة دکتری من بود و انجمن مفاخر آن را در سال 1384 منتشر کرده است؛ 2- زبان تالشی، که جلد دهم از مجموعة دانشنامة فرهنگ و تمدن گیلان است و فرهنگ ایلیا در سال 1386 اقدام به نشر آن نموده و به چاپ دوم نیز رسیده است؛ 3- فرهنگ موضوعی تالشی به فارسی، این کتاب با همکاری استاد ابراهیم خادمی ارده به طور مشترک تألیف و در دانشگاه گیلان سال 1387 منتشر شده است؛ 4- گلبانگ تالش، جلد اول از مجموعهمقالات نخستین همایش علمی فرهنگ و تمدن تالش است که در سال 1389 در دانشگاه گیلان منتشر شده است؛ ب- سخنرانیها: ایراد حدود 10 سخنرانی علمی در مجامع و کنفرانسهای ملی و بینالمللی؛ ج- مقالات: چاپ بیش از 30 مقالة علمی-پژوهشی در نشریات معتبر وزارت علوم؛ انتشار 11 مقالة علمی مروری (دانشنامهای)؛ چاپ 6 گزارش و مقالة انتقادی. د- پایاننامهها: راهنمایی حدود 30 پایاننامه و رسالة دانشجویی در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری، که بخش قابل توجهی از این فعالیتها در قلمرو زبان تالشی است. دو دوره به عنوان پژوهشگر برگزیدة دانشگاه، و یک دوره نیز پژوهشگر منتخب استان معرفی شدم. بخاطر اجتناب از اطالة کلام از عنوان سخنرانیهای علمی و محل ارائة آنها، همچنین عنوان مقالات، گزارشها و پایاننامهها صرفنظر میکنم. علاقهمندان گرامی میتوانند جهت اطلاع دقیقتر، به پروفایل بنده در وبلاگ «گلبانگ تالشی» و یا صفحة اطلاعات اینجانب در وبگاه دانشگاه گیلان مراجعه فرمایند.
یکی از کارهای ارزشمندی که با مدیریت شما و آقای دکتر فیروز فاضلی در سال ۸۳ انجام شد، همایش دو روزة فرهنگ و تمدن تالش بود. همایشی ماندگار بود. اما چرا برای سالهای بعد برگزاری، دومین و سومین دورهاش ادامه نیافت؟ از آن گذشته، قرار بود جلد دوم مجموعهمقالاتش هم منتشر شود که تاکنون نشده؟ چرا؟
درست میفرمایید. همایش خوب و ماندگاری بود و خاطرات خوش آن هیچوقت از ذهنم پاک نمیشود. اما برگزاری همایشها و کنفرانسهای علمی بویژه در دانشگاهها کار بسیار پُردردسری است. علاوهبر عشق و اراده و صبر و فداکاری، عبور از هفتخوان تشریفات اداری لازم دارد. تازه این یک سر قضیه است. تأمین بودجة برگزاری همایش بر عهدة متقاضی است! یا باید از خودش مایه بگذارد یا از شرکتکنندگان بگیرد. متأسفانه کرمداران عالم را درم نیست/ درمداران عالم را کرم نیست. با این حال، بنده این افتخار را داشتم که با همراهی یکی از دوستان خوبم جناب آقای دکتر جهاندوست سبزعلیپور، همایشی دیگر با عنوان «نخستین همایش بینالمللی زبانها و گویشهای کرانة جنوبی دریای خزر» را در 14و 15 اردیبهشت ماه 1395 در دانشگاه گیلان برگزار کنیم که با استقبال کمنظیر پژوهشگران داخل و خارج از کشور مواجه شد. چنانکه بیش از 300 مقاله دریافت کردیم که حدود 70 مقالة آن در قالب سخنرانی علمی ارائه شد و مجموعاً 120 مقالة پذیرش شدة این همایش در قالب دو جلد کتاب مفصل در حال ویرایش است. بخش زیادی از مقالات و سخنرانیهای این همایش بینالمللی مربوط به زبان تالشی است. اما درمورد جلد دوم مجموعهمقالات همایش تالش، حقیقت این است که مسؤولیت دبیری آن همایش برعهدة اینجانب و یکی دیگر از همکاران فاضلم بود، به همین خاطر کارها را نیز بین خود تقسیم کردیم. توفیق انتشار جلد اول، نصیب این بنده شد، اما آن همکار عزیزم گویا به خاطر مأموریت خارج از کشور، و شاید دلایلی دیگر که بنده نمیدانم هنوز موفق نشده است جلد دوم آن را به چاپ برساند.
فعالیتهای علمی شما در دانشگاه گیلان و پژوهشکدة گیلانشناسی در چه زمینههایی ست؟ گویا سردبیری یک نشریه و مشاوره و... در دانشگاه را برعهده دارید.
در گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گیلان شاغل هستم و در دورههای مختلف کارشناسی، کارشاسی ارشد و دکتری تدریس میکنم. اما کارهای پژوهشیام بیشتر حال و هوای زبانی دارد. به گویششناسی، جامعهشناسی زبان، فرهنگ و ادبیات عامه، و اصولاً مسائل تاریخی زبانهای ایرانی بسیار علاقهمندم. عضو پژوهشکدة گیلانشناسی نیستم ولی نظر لطف آنها را دارم و خودم را عضو کوچکی از آن مجموعه میدانم. از سال 1388 با فوت مرحوم دکتر رحمدل، سردبیری فصلنامة «ادبپژوهی» را به اینجانب واگذار کردند که اولین نشریة علمی-پژوهشی دانشگاه گیلان بود. این نشریه در جامعة ادبی، خصوصاَ محافل علمی و دانشگاهی اعتبار و امتیاز ویژهای پیدا کرد، چنانکه براساس گزارش هفتمین جلسة شورای راهبری isc در سال1390، در بین 666 نشریة فارسیزبان که در پایگاه استنادی علوم جهان اسلام نمایه شدهاند، از نظر ضریب تأثیر در رتبة نخست قرار گرفت. خدای را شاکرم که به یمن توفیق او و همدلی و مشارکت همکاران و پژوهشگران دانشگاهی، 26 شماره از آن را (از شمارة 9 تا شمارة 34) تا آخر سال 1394 منتشر کردم. از ابتدای سال 1395 این نشریه به دو مجلة تخصصیِ «نقد و نظریة ادبی» و «زبان فارسی و گویشهای ایرانی» تفکیک شد. افتخار سردبیری نشریة اخیر (زبان فارسی و گویشهای ایرانی) نیز نصیب اینجانب شده است که به امید خدا شمارة دوم آن بزودی به طبع خواهد رسید.
لطفاً از سابقة پژوهشهای مرتبط با زبان تالشی در ایران و خارج از ایران برایمان بگویید.
سابقة پژوهشهای زبان تالشی در خارج از ایران به اواسط قرن 19 میلادی میرسد و اطلاعات و تحقیقات مربوط به این زبان را مستشرقان روسی شروع کردند، سپس با همراهی دیگر ایرانشناسان غربی ادامه یافت. در اینجا به برخی از چهرههای برجسته و مطرح آنها فهرستوار اشاره میکنم: خودزکو (1842)، استارچفسکی (1848)، بِرِزین (1853)، ریس (1855)، دُرن (1866)، گیگر (1895-1901)، مُرگان (1904)، میلّر (1930و 1953)، ساکالُوا (1957)، ارانسکی (1960)، محمدُف (1971)، پیریکو (1976)، لازار (1979)، بازن (1981)، ناواتا (1982)، شولتسه (2000)، پاول (2011). در داخل ایران نیز مطالعات زبان تالشی با فرهنگ تاتی-تالشی عبدلی (1363) شروع شد و با کارهای اینحانب (1370)، نغزگوی کهن (1374)، یارشاطر (1996)، شیخ (1380)، رفیعی (1382)، حاجتپور (1383)، امیریان (1384)، پورشفقی (1385)، مسرور (1385)، نصرتی (1386)، خادمی (1387)، سبزعلیپور (1388) و ... ادامه یافت. طبیعی است که هرکس به قدر وسع و توان علمی خود کوشید جنبههایی از زبان تالشی را معرفی و توصیف کند و تحقیقات مربوط به آن را به پیش ببرد. از این منظر کارشان شایستة تقدیر و تحسین است، اما همة آنها در یک سطح و تراز علمی قابل ارزیابی نیست. زیرا از نظر سطح، عمق، دقت، ساخت، مبانی، رویکرد و مسائل دیگر تفاوت زیادی با هم دارند.
نظرتان درخصوص کارهایی که در ایران و توسط اهل قلم و پژوهش تالش دربارة زبان تالشی انجام شده و میشود، چیست؟ (با ذکر جنبههای مثبت و منفی کارهای انجام شده و آثار منتشر گشته)
مجموعة محققان ایرانی که دربارة زبان تالشی کار میکنند به دو دسته تقسیم میشوند: گروهی متفنناند، که بیشتر ملاحظات قومی و عشق و علاقة شخصی، آنها را به سمتوسوی پژوهشهای زبان تالشی میکشاند و این کار را نوعی ادای دین به میراث معنوی و هویت قومی خود تلقی میکنند. گروهی دیگر متخصصاند، که فارغ از ملاحظات شخصی، در پیِ کشف ناشناختهها و مجهولاتاند و ممکن است از قوم تالش یا غیرتالش باشند. لذا نگرشهای صرفاً علمی مبنای تحقیقات آنهاست. یکی در فکر اثبات خود است، دیگری در بند شناخت خود. یکی دوست دارد یکهتاز میدان باشد، دیگری میخواهد با همگنان بپیوندد. طبعاً این دو گروه، با دو روش، دو مبنا و دو نگاه متفاوت به مسائل مینگرند و خروجی کار و ارزش و اعتبار پژوهشهای آنها نیز یکسان نیست. اما با گذشت زمان حصار گروه اول روز به روز تنگتر، و میدان گروه دوم لحظه به لحظه فراختر میشود. این نکته را نیز از یاد نبریم که تحقیقات مربوط به تالششناسی، از جمله زبان تالشی در دو دهة اخیر وارد فاز جدیدی شده و به سرعت ارتقا پیدا کرده است. چنانکه برخی از آثار پژوهشی محققان ایرانی در زبانشناسی تالشی از نظر اعتبار علمی همسنگِ تتبعات مستشرقان جدیدِ خارج از کشور، و شاید بالاتر باشد.
دو مشکل موجود در پیش روی زبان تالشی نداشتن الفبا و زبان معیار ادبی است. پیشنهاد شما برای حل این دو مشکل چیست؟
تالشی مثل بسیاری از زبانهای ایرانی خط و الفبا ندارد، اما در برخی از متون گذشته، مکتوبات این زبان با خط عربی- فارسی تحریر شده است. این را هم میدانیم که اغلب زبانهای دنیا از جمله زبان فارسی خط وطنی ندارند. منشأ خط فارسی عربی است. ما هم میتوانیم زبان تالشی را با همین خط فارسی- عربی بنویسیم و هیچ اشکالی هم ندارد، ولی با تغییرات اندکی. زبان کردی هم با تغییراتی از همین خط استفاده میکند. چون اغلب قریب به اتفاق صامتها و مصوتهای ما مشترک است. فقط لازم است آن تغییرات با تنظیم یک رسمالخطی متفق علیه صورت بگیرد و هر کس راه خود نرود و در فکر بنیانگذاری نباشد. عدهای از اصحاب قلم و نشریات، شعرا، ادبا و همچنین محققان زبانشناس جمع شوند و جلسهای مشترک برگزار کنند و در آن جلسه هریک نظر خود را بیان کند و پس از مشاوره و تبادل آراء، به وحدت نظری برسند و آن را مسجل، و مبنای املای زبان تالشی قرار دهند. البته چون اصحاب نشریات بیشتر از همه درگیر نشر زبان تالشی هستند، لازم است همه یا اغلب آنها حضور داشته باشند و مصوبات آن جلسه را در جراید خود نشر و اعمال کنند. به مرور دیگران، حتی مخالفان ناچارند برای ارتباط راحتتر آن خط را بپذیرند. اما خط آوانوشت یک خط علمی بینالمللی است که فراگیری آن نیازمند آموزش است و برخی تفاوتهای جزئی نیز دارد که بر متخصصان اهل فن پوشیده نیست. لذا وجهی ندارد کسی یا گروهی خط آوانوشت خاصی برای تالشی از جانب خود ابداع و پایهگذاری کند و رعایت آن را به دیگران توصیه نماید.
دربارة زبان معیار تالشی بسادگی نمیشود سخن گفت. تالشی مثل بسیاری از زبانهای ایرانی گونهها و لهجههای فراوانی دارد، ولی مجموعة آنها در سه گویش عمده قابل طبقهبندی است. گویش شمالی از عنبران تا ناورود، گویش مرکزی از ناورود تا شفارود، و گویش جنوبی از شفارود تا کرانههای سپیدرود. درست است که در درون هریک از گویشهای سهگانه، گونههای متعددی قرار میگیرند که با هم تفاوتهایی دارند، اما بیشتر این تفاوتها آوایی است تا واژگانی و نحوی. از طرفی، تالشی مرکزی صرفنظر از ملاحظات تاریخی و جامعهشناسی زبان، از نظر جغرافیایی در میان دو گویش قرار دارد. به تعبیر دیگر، حلقة ارتباط دو گویش شمالی و جنوبی است. از این منظر شاید شرایط لازم را برای احراز زبان معیار داشته باشد. بویژه آنکه دو یا چندزبانگی کمتر در آن تأثیرگذار بوده است. با همة اینها، عملاً زبان معیار در جوامع با ملاحظات زبانشناختی تعیین نمیشود و معمولاً قدرت سیاسی با آن همراه است.
زبان، گویش، لهجه، و... اصطلاحات خاص و معروفی در زبانشناسی هستند. خواهشمندم ضمن بیان توضیحاتی مختصر در بارة این سه اصطلاح، بفرمایید تالشی کدام یک از اینهاست؟ و چرا؟
بحث چالشی خوبی مطرح کردید. دربارة این اصطلاحات زبانشناسان از دیرباز مطالب مختلفی بیان کردهاند که هرچه جلوتر میآییم اختلافنظرها کمتر میشود. البته برخی از اختلافات منشأ علمی و زبانشناسی ندارد، و متأثر از مسائل اجتماعی و سیاسی است. دربارة زبان، گویش، لهجه و گونه، دکتر کیا، دکتر خانلری، دکتر صادقی، دکتر باطنی، دکتر مدرسی، دکتر کلباسی از زبانشناسان ایرانی، براون، لمبتون، ارانسکی، ایسایف، چمبرز و ترادگیل، شوی، کوئرک و همکاران از زبانشناسان غربی، از منظرها و ملاحظات مختلف بحثهای زیادی کردهاند. فارغ از اینکه هریک از این بزرگان چه توصیفی از اصطلاحات مذکور ارائه دادهاند و چه اختلافاتی با هم دارند، لازم میدانم برای پرهیز از اطناب سخن، جمعبندی استاد بزرگوار، جناب دکتر محمد دبیرمقدم را از این اصطلاحات که صرفاً مبتنی بر موازین علمی است، خدمت شما عرض کنم: گونه اصطلاحی است خنثی که به طور کلی درمورد هر نوع زبانی بدون تأکید بر زبان، گویش و لهجه بودنِ آن به کار برده میشود. دو گونة زبانی که سخنگویان آن دو، فهم متقابل ندارند، زباناند. دو گونة زبانی که سخنگویان آن دو، فهم متقابل دارند، اما در عین حال بین آن دو گونه، تفاوتهای آوایی، واجی، واژگانی و یا دستوری مشاهده میشود، گویشهای یک زباناند. دو گونة زبانی که سخنگویان آن دو، فهم متقابل دارند، اما در عین حال بین آن دو گونه، فقط تفاوتهای آوایی و واجی دیده میشود، لهجههای یک زباناند. با این وصف، تالشی در کنار گیلکی، کردی، لری، لاری، بلوچی، تبری و ... همه زبانهای ایرانی هستند، زیرا سخنگویان آنها با هم فهم متقابل ندارند، ولی در درون هریک از این زبانها، هم گونههایی با اختلافات آوایی، واژگانی و دستوری، و هم گونههایی صرفاً با اختلافات آوایی دیده میشوند. به تعبیری دیگر، هریک از این زبانها، گویشها و لهجههایی دارند، با این فرق که گویشها و لهجههای برخی از زبانها نسبت به برخی دیگر متنوعتر و گستردهتر است. با توضیحات فوق، تالشی یک زبان است با حداقل سه گویش، و هریک از گویشها هم لهجههای متنوعی دارند. اگر ما در برخی از کتابها و مقالات، به جای «زبان تالشی»، «گویش تالشی» به کار میبریم، براساس موازین زبانشناسیِ صِرف نیست، بلکه بیشتر ملاحظات فرازبانی، سیاسی و ملی مدنظر ما بوده است.
به نظر میرسد متاسفأنه چند سالی است که توجه به زبان تالشی توسط تالشها دارد کمرنگ میشود و اندکاندک از تعداد گویشورانش کاسته میشود و این ممکن است درنهایت موجب از بین رفتن این زبان شود. به نظر شما زنده ماندن زبان تالشی تا چه مدت طول خواهد کشید و برای کمک به تداوم حیات این زبان چه باید کرد؟
این بلایی است فراگیر و جهانی، که متأسفانه با هرچه بوی سنت و هویت میدهد، درافتاده و ضعیف و ناتوانش ساخته است. البته این بلا طبیعی نیست، دستساز بشر است. به همین خاطر، امید رفع بلا داریم. اما نشانهها با کمال تأسف، از وخامت اوضاع حکایت میکنند. زیرا تنوعات قومی، ملی و حتی طبیعی که روزگاری مظهر زیبایی و نمادِ اعتدال و کمال خلقت بودند، امروزه قهراً به سوی یکدستی و یکرنگی پیش میروند و زبان هم تابعی از این متغیرات است. با این حال، چرا فال بد بزنیم. میتوانیم با آموزش خانوادهها، بویژه کودکان، جوانان و برنامهریزی درست، در برابر این سیل بنیانکن تا حدودی ایستادگی کنیم. شاید این صداها ترامپی باشد که هیاهویش هرچند همه را نگران کرده، اما به سرانجام نرسد! اما گذشته از این مزاح، باید بپذیریم که زبان ما، هویت ماست، تاریخ ماست، زندگی ماست. بدون آن هیچیم! بدون آن نیستیم! بدون آن صرف نمیشویم! یک صیغهایم که مفرد و مثنی و جمع، حاضر و غایب، و مذکر و مؤنث را یکجا جمع کرده است! و چقدر ملالآور است این! اساس زندگی و سلامت ما بر حرکت، تکاپو، تنوع و جستجوست. سکون، یکنواختی، یکرنگی، موجب رخوت و سستی و دلمردگی است. زبانها، گویشها و لهجههای مختلف، گلهای رنگارنگ باغ آفرینشاند. هریک بو و رنگ و خاصیتی دارد. چه بسا مرضها که با دمکردة این گلها و با عطر و رایحة آنها مداوا شود. زبانها ذخایر ارزشمند، دُرّ مکنون، میراث معنوی و رشتة ارتباط ما با فراخنای تاریخ نیاکان ما هستند. چون ریشههای سترگ و استوار، سروِ هستی ما را از گزند صرصر بلایا حفظ میکنند و گرنه چون خسی بیریشه، در پیِ هر بادی به این سو و آن سو میافتیم و میرویم. اینها را خانوادهها، جوانان، دانشجویان، معلمان باید بشنوند و بگویند و بدانند. زنگ آهن با صیقلی میسترد، اما زبان زنگزده هیچوقت پاک نمیشود و برای همیشه از کار میافتد. پس در مدارس، ادارات، دانشگاهها، و در هر تجمعی و به هر مناسبتی لازم است به زبان تالشی گفتگو کنیم، شعر بسراییم، داستان بنویسیم، لطیفه بگوییم، خاطره تعریف کنیم. راز ماندگاری هر زبانی استفاده از آن است.
زبان تالشی و تاتی بسیار به هم نزدیکاند. آیا اینها دو زبان جدا از هم ولی نزدیک به هم هستند یا یکی گویش و یا لهجة دیگری است؟ ضمناً ارتباط زبانهای تالشی و تاتی با زبان آذری باستان چه اندازه است؟ آیا این دو، بازماندة زبان آذریاند یا زبان آذری متفاوت از این دو بود؟
با آن تعریفی که از زبان، گویش و لهجه کردیم، به نظر بنده تاتی شاهرود گویشی از تالشی است. البته تاتی خود در گسترة بسیار پهناوری رواج دارد. در برخی از گونههای تاتی، مثل کجلی، هرزنی، تاکستانی فهم متقابل با تالشی وجود ندارد. به نظر میرسد که آنها گویشهای باقیمانده از زبان آذری قدیم باشند. هرچند هنینگ، ایرانشناس بزرگ آلمانی، معتقد است که از زبان آذری قدیم آذربایجان چیزی باقی نمانده و آنچه در مناطق مختلف آذربایجان به صورت پراکنده وجود دارد، درحقیقت گونهها و گویشهایی از زبان تالشی هستند. اما به نظر یارشاطر پراکندگی و تنوع این گونهها به حدی است که نمیتوان آنها را گویشهایی از زبان تالشی فرض کرد. در هر صورت، زبان آذری قدیم با تالشی وجوه اشتراک فراوانی دارد و میتوان آن دو را خواهرخواندة بسیار نزدیک و صمیمی هم دانست.
گذشته از ارتباط تالشی و تاتی، زبان تالشی با کدامیک از زبانهای ایرانی و غیرایرانی ارتباط قابل اثبات دارد؟
زبان تالشی عضو کوچکی از خانوادة بزرگ زبانهای ایرانی است که در گسترة بسیار وسیعی از ترکستان شرقی گرفته تا غرب ترکیه، از قفقاز تا خلیج فارس پراکندهاند و از نظر ردهشناسی به دو گروه شرقی و غربی تقسیم میشوند. آنچه در جغرافیای سیاسی امروز ایران رواج دارد، زبانهای گروه غربی است که خود دو شاخة شمالی و جنوبی دارد. زبان تالشی به شاخة شمالی زبانهای ایرانی متعلق است و با زبانهای آذری (تاتی آذربایجان)، گیلگی، تبری، سمنانی، کردی، لکی و برخی دیگر همگروه میباشد. از نظر مطالعات زبانشناسی تاریخی، هیچیک از زبانهای ایرانی، لهجه یا گویش زبان فارسی نیستند و از آن منشعب نشدهاند، بلکه همعرض آن، صورت تحولیافتة زبانهای ایرانی دیگری هستند که برخلاف زبان فارسی، از شکل دورة میانه و باستانیِ اغلب آنها اطلاعاتی نداریم. مجموعة زبانهای ایرانی از زبانی واحد منشعب شدهاند که به آن اصطلاحاً «ایرانی باستان» یا «ایرانی مشترک» میگویند. براساس زبانهای دورة باستان، بخصوص فارسی باستان و اوستایی که آثاری مکتوب از آنها باقی ماندهاست، بخشهایی از قواعد «ایرانی باستان» را بازسازی کردهاند، اما بسیاری از زبانها و گویشهای ایرانی امروز، از جمله زبان تالشی دنبالة مستقیم و تحولیافتة زبانهای شناختهشدة گذشته نیستند. بنابراین بازسازی واقعی «ایرانی باستان» وقتی کامل میشود که زیرلایههای ناشناخته و مشترکِ زبانها و گویشهای ایرانی غیرمکتوب هم کشف، و به آنها اضافه شود. نسبت زبانهای ایرانی با یکدیگر، و با زبان فارسی به طور خاص رابطة خویشاوندی و خواهرخواندگی است که بخاطر دورافتادن اقوام ایرانی در گذشته از یکدیگر، و تأثیرگذاری اقوام و ملل غیرایرانی بر آنها، هریک تحول جداگانهای یافته و امروز از هم دور افتادهاند. بنابراین، هرچه به عقبتر برگردیم، خویشاوندی و وجوه اشتراکات آنها را بیشتر مشاهده میکنیم.
نقش مطبوعات تالش، خصوصا ماهنامة تالش را در عرصة فعالیتهای فرهنگی تالش چگونه می بینید؟
فعالیتهای فرهنگی هزینهبر است. هم هزینة مالی و هم هزینة معنوی. از طرفی سرمایه میخواهد. در این وانفسای زندگی، سرماية این راه دراز فقط عشق است و عشق. عشق به کمال، به دانستن، به انسانیت، به تاریخ، به خدمت، به همة آنچه که نقشِ خوبی دارد. ماهنامة تالش در این تاریخ 13 سالة خود به سردبیری حضرتعالی منشأ خدمات بسیار مهمی در جامعة قومی تالش بوده، در خانههای زیادی راه پیدا کرده، و دغدغهها و انگیزههای مفید و فراوانی ایجاد کرده است. انصافاً اگر همت عالی شما نبود، این کار طاقتفرسا تداوم نمییافت. چه بسا عزیزانی بودند که در نیمهراه سلوک، از سرِ خستگی یا ملاحظاتی دیگر واماندند و برگشتند، ولی شما سختیها را بجان خریدید و با گامهای استوار همچنان پیش آمدید. البته این نشریه فراز و فرودها هم داشت. شاید با تدبیرِ بهتر میشد برخی گردنهها را با سلامت پیمود، از دامها فاصله گرفت، به دانهها توجه نکرد. هرچه بود گذشت. گذشته چراغ راه آینده است. اما به عنوان یک معلم کوچک، نه از روی پند، که از سرِ صدق و دوستی توصیه میکنم این نشریه را همواره محل تضارب آراء و انتشار ادب و اخلاق، هنر و فرهنگ، و دیگر خصایل ستودة قوم نجیب تالش قرار بدهید، چنانکه غالباً نیز بر این نمط بوده است. از نشر مجاملات، خوارداشتها، خصومتها، شنیدهها، و دیگر کراهیتها، هرچند به الحاح و اصرار دغلدوستان، تا آنجا که ممکن است پرهیز نمایید که «ما علی الرسول الا البلاغ».
موضوعی که گاه در حوزة تالشپژوهی وجودی آزاردهنده دارد و البته در سایر مناطق هم دیده میشود، دلخوریهایی است که بنابه دلایلی موجه یا غیرموجه بین اهل قلم و پژوهشگران حوزة تالششناسی دیده میشود. این امر در مواردی سبب ایجاد اختلاف، ناراحتی و دلخوری، فاصله و حتی گاه سنگربندی بین پژوهشگران تالششناس و درنهایت موجب عدم ایجاد اتحاد بین تالشها میشود که به نظر میرسد برای حل آن نیاز به یک آشتی قومی یا ملی بین تالشها و اهل قلم و پژوهش داریم. لطفا نظرتان را در این باره بفرمایید و اینکه چه راهکارهایی را برای از بین رفتن این مشکل پیشنهاد میدهید؟
اختلافنظر بین اصحاب قلم، نه تنها امری طبیعی، که پسندیده است. حضرت رسول اکرم (ص) فرموده است: «اختلاف امتی رحمه». اغلب پیشرفتها و موفقیتهای بشری از این راه به دست آمده، حتی نظام آفرینش نیز بر همین پایه استوار است. اما دلخوریهای اصحاب قلم قابل تدبیر و حتی پیشگیری است و برخی از اختلافات نیز همچنین، ولی آه از خصومتهای جبلّیِ ناشی از عقدههای روانی و کمبودهای درونی، که با پادرمیانی بزرگان هم ظاهراً درمانپذیر نیست و به بهانهای عود میکند. البته نومید نیستیم. شاید با شناسایی دقیق منشأ بیماری و درمان طولانی، شفا حاصل شود. اما اصحاب جراید، به جای تیز کردن آتش این عداوتها، میتوانند کمک زیادی در کنترل آن داشته باشند و آن اینکه صفحات نشریات خود را به هر دلیلی جولانگاه تاختوتاز نفثات مصدور این بیماران صعبالعلاج قرار ندهند تا جامعة فرهنگی تالش سالم بماند و ملتهب نشود. البته، چاپ آثاری که متضمن معرفی، نقد و ارزیابی آثار دیگران باشد، پس از ممیزی علمی نشریات، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه بخشی از رسالت فرهنگی همة ماست.
به عنوان پرسش پایانی چه صحبتی با خوانندگان ماهنامة تالش دارید؟
به عنوان یک معلم و خادم فرهنگی از خوانندگان گرامی این ماهنامه و سایر نشریات تالش استدعا دارم بخشی از اوقات شریف خودشان را به مقولة فرهنگ و فعالیتهای مرتبط با آن اختصاص بدهند و در کنار هزینههای روزمرة زندگی، برنامهریزی فرهنگی و هزینههای ناچیز مربوط به آن را فراموش نکنند. مسلماً ارسال مطالب شایسته به نشریات تالش، خرید، توزیع، مطالعه و تبلیغ آنها میتواند ضمن کمک به مدیران نشریات تالش، در ادامه و استمرار نهضت فرهنگی این قوم نجیب و کهن تأثیرگذار باشد. از اینکه فرصتی فراهم کردید تا با هم دربارة برخی مسائل زبان تالشی گفتگویی داشته باشیم، از شما سپاسگزاری میکنم.
متن مصاحبه گیلان مصور با دکتر فرزاد بختیاری درخصوص «الفبا و دستور خط تالشی و تاتی»...
ما را در سایت متن مصاحبه گیلان مصور با دکتر فرزاد بختیاری درخصوص «الفبا و دستور خط تالشی و تاتی» دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : golbang1 بازدید : 114 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 23:36